کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام

شاعر : غلامرضا سازگار     نوع شعر : مدح و ولادت     وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن     قالب شعر : مسدس ترکیب    

یم عصمت زهی امشب به دامان گوهر آوردی          برای آفتاب امشب فرزوان اخـتر آوردی

حسین ابن علی را هم پسر هم یاور آوردی          تـعـالی الـلـه یـا لـیـلا عـلـیِّ اکـبـر آوردی


تو لیـلایـی و مثـل آمـنـه پـیغـمـبر آوردی          و یا بنت اسـد گـردیـده شیـر داور آوردی

محمّد خو علی رو فاطمی طینت پسر زادی

ملک زادی بـشر آورده یا خیـرالبـشر زادی

بغل بگشا چو جان گیرش به بر جان حسین است این          به رخ مصحف به خطّ و خال، قرآن حسین است این

ذبیح فاطمه در عید قربان حسین است این          گل بستان احمد روح و ریحان حسین است این

میان ماه‌ها مهر درخشان حسین است این          گل و باغ و بهار و سرو بستان حسین است این

بشر اوصاف آن رشک ملک را چون توان گوید

لب معصوم باید وصف آن جان جهان گوید

رخش سوره دو بسم الله دارد از دو ابرویش          یدالله فـوق ایـدیـهـم بود نقـش دو بازویش

خجل گردد ز رخ گر ماه بنشیند به پهلویش          زیـارتگـاه زوّار محـمّـد مصحـف رویش

شفای چـشم ثـارالـلّهـیان خاک سرِ کویش          عجب نی یوسف ار چشم تماشا واکند سویش

مباد از گردش چشمی بگیرد هست یوسف را

که هم دست زلیخا بُـرَّدُ هم دست یـوسف را

کرامت از نبی، صبر از علی، حلم از حسن دارد          قد رعناش طوبی سایه بر این نُه چمن دارد

به هر یک تار مویش عطر صد مُلک خُتن دارد          چراغ از عارض نورانی‌اش هر انجمن دارد

هزاران جان عـالم در درونِ پیرهن دارد          علی باشد به نام و روح احمد در بدن دارد

به چشم اهـل دل مـاه تـمامش می‌توان گـفتن

رسولش می‌توان دیدن امامش می‌توان گفتن

علی، زینب، حسن، عبّاس، محو روی زیبایش          حسین بن عـلی، چشم خـدا، گـرم تماشایش

سلام سدره و طوبی به سرو قدّ و بالایش          سر خوبان عالم سر بسر خاک کف پایش

عـلـیّ بن حـسین بن عـلـی نـام دل آرایـش          نوای کربلا برخـیزد از نیـزار اعـضایش

کـه مـن در کـربـلا اوّل قـتـیـل آل یـاسـیـنـم

شود در موج خون تقدیم جانان جان شیرینم

رسول الله خـضر و تـشـنـۀ آب بـقـایم من          به مسعای شهادت عاشق سعیِ صفایم من

ذبـیح ذبـح اعـظـم در منـای کـربـلایم من          حـسین بن عـلی را شیـر دشت نیـنوایم من

خـدا را خـونم و ریحانۀ خـون خـدایم من          به جـای شیـر مـادر تـشنۀ جـام بـلایم من

شهـادت سرفـرازی می‌کند با خون من فردا

پدر صورت نهد بر صورت گلگون من فردا

من آن حسنم که در امواج خون پیداست تصویرم          شهادت، عشق، ایمان بوده از آغاز تقدیرم

منم آیـات ایـثـار و ولایت کرده تـفـسـیـرم          به جوش آیند ثاراللّهیان از بانگ تکـبیرم

مپـنـداریـد طـفـل شیـری‌ام من بچّـۀ شیرم          یدالله است دست و ذوالفقار اوست شمشیرم

مرا سیـنـه سپـر بر هـر بـلا می‌پـرورد لـیلا

وجــودم را بـرای کـربـلا مـی‌پـرورد لـیـلا

مرا روز ولادت روز عاشوراست می‌دانم          تنم چون برگ گل در دامن صحراست می‌دانم

رُخم از پشت ابر خون، جهان آراست می‌دانم          حسابم با خدا در محشر کبری ست می‌دانم

خـدایم از برای بـذل جـان آراست می‌دانم          سرم آن روز روی دامن زهراست می‌دانم

رسول الله می‌گیرد به موج خون در آغوشم

ز دست او به مـیـدان شهـادت آب مـی‌نـوشم

تو در گهواره مست جام ایثاری علی اکبر          تو از دوران شیری شیرِ پیکاری علی اکبر

تو نـور عـین عـین اللهِ داداری عـلی اکبر          تو خود از کوثر توحید سرشاری علی اکبر

تو جا در قلب ثاراللّهیان داری علی اکبر          تو ابن الثّـاره، ثـارالله را یاری عـلی اکبر

بهشت عارفان مهر و جحـیم کافران خشمت

نگـاه عمه‌ات بر رخ دل عـبّاس در چـشـمت

تو بر نسل جوان تا صبح محشر رهبری داری          تو چون عبّاس بر خیل شهیدان برتری داری

تو بر آل نبی بعد از امامان سروری داری          تو خُلق و خوی و روی و منطقِ پیغمبری داری

تو دست و بازو و تیغ و توان حیدری داری          تو در هر زخم تن یک آیت روشنگری داری

ولی اللّهـی و چـشـم و چـراغ حجّـت الـلّهـی

نه «میثم» را که خلق عالمی را مشعلِ راهی

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم  به دلیل ایراد در وزن مصرع دوم بیت و همچنین جهت رعایت بیشتر شأن حضرت زینب سلام الله علیها بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید

بهشت عارفان مهر و جحیم کافران خشمت          نگاه زیـنب بر رخ دل عـبّاس در چـشمت

مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل مثنوی

امشب دوباره نور ولا جلوه می‌کند            بـار دگـر رسـول خـدا جلوه می‌کند

سرچـشمۀ زلال ولایت که سر زَنَد            جـام طـهـورِ آب بـقـا جـلـوه می‌کند


در خـانـۀ حـسین به امـرِ خـدای او            نور تمامِ ارض و سما جلوه می‌کند

یک شِمّه از جـمال و جلال پیمبری            در آسمان چو شمس و ضحی جلوه می‌کند

این مَه اگر نقاب بگیرد ز روی خود            وجـه کـمـال آل عـبـا جـلـوه می‌کند

آمـد گـره گـشای جـمـیـع پـیـمـبـران            حـالا تـمـام معـجـزه‌ها جلوه می‌کند

یوسف کجاست تا شود از این جمال مست            یوسف ترین جمالِ خدا جلوه می‌کند

عیسی کجاست تا نفسی زنده تر شود            احـیاگـر نـفـوسِ هُـدی جلوه می‌کند

تا خُلق و خوی و منطقِ احمد شود مسیر            شه زادۀ حـسین به ما جـلـوه می‌کند

باید عـقـیـقـه داد بـرایش تمام عـمر            ذبح عـظیم کرب و بلا جلوه می‌کند

ترسم دهد بهانه به چشمانِ شور و شوم            روزی که بی‌نقاب دو جا جلوه می‌کند

یک روز درب خانۀ مادر به رهگذر            روزی دگر به دشت بلا جلوه می‌کند

با صد هزار جلوه برون آید از حرم            با صد هـزار جلوه نما جلوه می‌کند

از قلب خیمه می‌زند آتشفشان برون            تا قـلـب آن سپـاهِ جـفـا جلوه می‌کند

می‌رزمَد از یسار و یمین بر سپاه خصم            وای از کجایْ تا به کجا جلوه می‌کند

وقتی نقاب می‌زند از چهره‌اش کنار            انگار مصطفی ز خـفا جلوه می‌کند

چشمش کنند لشگری از چشم شورها            آخـر به زیـر تـیـغِ بـلا جلوه می‌کند

وقتی فـتاد هِـیمَـنه‌اَش در محـاصره            دیدند از زمین و فـضا جلوه می‌کند

دیـدنـد مثـل فـاطـمـه فـریـاد می‌زند            مثـل عـلـی بدون خـطا جلوه می‌کند

شمشیر می‌زند همه سو یا علی کنان            مانـند رزم شـیـر خـدا جـلوه می‌کند

یک مـاه پاره بود و تمام سپاه خصم            گـفـتـند او هـنـوز چـرا جلوه می‌کند

دُورَش زدند نیزه به پهلوی او زدند            دیـدنـد بـاز هم به خـدا جلوه می‌کند

نـاگـه صدای یـا ابـتـایـش بـلـنـد شد            حالا دوباره خون خـدا جلوه می‌کند

گاهی صدای یا ولدی می‌رسد به گوش            گـاهـی نوای عـمّـه بیا جلـوه می‌کند

حالا عـلی کـنار پیـمبر رسیده است            دارد برای اهـل سـما جلـوه می‌کـند

روز شـفـاعـت از همۀ کـربـلائـیان            او با سپـاهی از شهـدا جلـوه می‌کند

فرق علی دوباره خدایا شکاف خورد            انگار باز فاطمه ضربِ غلاف خورد

شمشیرِ او شکست و نگاهش به خیمه شد            در یک زمان تنش به زمین قطعه قطعه شد

افـتاد زیر نیـزه و شمـشیر پیکـرش            شد پاره پاره پیکرش از پای تا سرش

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

اینک دوبـاره نـور ولا جلوه می‌کند            بـار دگـر رسـول خـدا جلوه می‌کند

مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام

شاعر : علی اشتری - هادی جانفدا نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

تو آمدی به شبم حسّ سر شدن بدهی            به شام تیره توان سحـر شدن بدهی

برای ما که جـوانـیم نـذر چـشمانت            رسیده‌ای که پَر دربه‌در شدن بدهی


اراده کرده‌ای امشب برای پـروازم            به بال خسته تـمنّـای پَر شدن بدهی

تو ماه قـبـله‌نـمایی که بهـر هـر ذرّه            رسیده‌ای که مجال قـمر شدن بدهی

به دیـدۀ پـدران شهـیـد در هر شهـر            بهانه‌ای شده‌ای چشم تر شدن بدهی

الا سـتـارۀ امّــیــد حـضــرت لـیــلا

سـلام آیـۀ تـوحـیـد حـضـرت لـیــلا

بگـو بلا بنویسند، ها که می‌خواهیم            تمام دهر نخواهند ما که می‌خواهیم

تو جلوه کردی و ما نیز می‌پرستیمت            به دین نیاز نباشد خدا که می‌خواهیم

و چشم‌های تو جَـنَّاتُ تَحْتِهَا الْأَنْهَار            و چندتایی از این آیه‌ها که می‌خواهیم

به روز واقـعه تنها رهـا نکن ما را            در آن بساط یکی آشنا که می‌خواهیم

به فرض، روز جزا بر عذاب تن بدهیم            بهشت هم که نباشد تو را که می‌خواهیم

تو باشی و پـدرت باشد و خـدا باشد            ببین بهشت تو را نیز با که می‌خواهیم

اگر که روز قـیامت حسابمان نکنی            به زندگی سفر کربلا که می‌خواهیم

ببینم آنکه مرا نوکر آفـریـده تویی؟

کسی که قبل من این شعر را شنیده تویی

تـو آســمـان بـلـنـد هـمـیـشـۀ مـایـی            قـبیله‌ات همه خوب و شما هم آقایی

اراده می‌کـنی انگـور می‌شود پـیـدا            تو شهد جان حسینی، تو تاک لیلایی

بهانه می‌کنی از تشنگی که برگردی            تـو دائـماً به تـمـنّـای روی بـابـایـی

زبان بزن به زبانش ببین که تشنه‌تر است            نگو که آب نخوردی، تو روح دریایی

زبان قافـیه لال از نوشـتن این بیت            شنیده‌ام که تو بر خاک اربـاً اربایی

ز داغ تشنگی‌ات سال و ماه می‌سوزد

هـنـوز قـلب امـیـر سپـاه مـی‌سـوزد

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام

شاعر : وحید محمدی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : ترجیع بند

خیری به جز از برکت کوثر ندیدیم            ما جز کرم چیزی پسِ این در ندیدم

ما انتخاب دست زهرائیم، پس شکر            ما که به جز خوبی از این مادر ندیدم


بعد از محمد هیچ کس را، هر چه گشتیم            از اکـبـر لـیـلا پـیـمـبـرتـر نـدیـدیـم

گشتیم ما، اکـبرتر از حـیـدر نـدیـدم            گـشتیم ما، حـیـدرتر از اکبر ندیـدیم

از اکـبـر لـیـلا بــرای سـفـره داری            بعد از حسن، ما هیچ کس را سر ندیدیم

دیـدیم ما، در خانه‌اش آقا زیاد است            گـشتیم ما در خـانه‌اش نوکـر ندیدیم

آمـد عـلـی اکـبـر آن شـبـه پـیـمـبـر

آئــیـنـۀ نــور خــدا و جـان حــیــدر

آمد، لب جـن و ملک غـرق دعا شد            یوسف شد و ماه رخش قبله نما شد

گـلخـنـده بر روی عـمـو پاشید اول            اکـبـر هـمـان اول مرید مجـتبی شد

هر کس که شد خاک درش، تا آسمان رفت            فطرس شد و بال و پرش غرق شفا شد

یک عـمر خاک پای بابا بود و آخر            شش گـوشۀ اکبر همان پائـینِ پا شد

وقـتـی گـره افـتـاد در کـار گــداهـا            خاک قدم‌های عـلی مشکل گـشا شد

زائر دو رکعت عشق زیر قبه را خواند            زائر هـمان پائین پا حاجت روا شد

آئـینه آئینه است کوچک یا بزرگش            هر کس که شد عبد علی عبد خدا شد

آمـد عـلـی اکـبـر آن شـبـه پـیـمـبـر

آئــیـنـۀ نــور خــدا و جـان حــیــدر

گفتم علی و سیـنه‌ام مست نجف شد            تیر غـمش را سینۀ عاشق هدف شد

وقـتی عـلی و فاطمه دریای نـورند            اکبر دُر و ارباب نوکرها صدف شد

جنگـاوری را از عـموها ارث برده            لرزید خاک دشت وقتی که به طف شد

در صحنه‌های تن به تن خونش زمین ریخت            هرکس که در این عرصه با اکبر طرف شد

لشکر به هم پاشید وقتی رفت میدان            تا گفت نام من علی؛ نیزه به صف شد

آمـد عـلـی اکـبـر آن شـبـه پـیـمـبـر

آئــیـنـۀ نــور خــدا و جـان حــیــدر

دارد تـلاطـم مـی‌کـنـد بـاران نـیـزه            وسعـت گرفته تا کجا، میـدان نـیـزه

دور عـلی حـلـقـه زده ابـر سیـاهـی            حالا گـرفته دشت را طـوفان نـیـزه

حــالا دل غــم دیـدۀ بـابـای پـیـرش            مثـل تن اکـبـر شـده مـهـمـان نـیـزه

صدها که نه بلکه هزاران بار پیکر            بـالا و پائـیـن رفـته بر دستان نـیزه

پس لااقـل پیـراهـنش را پس بیارید            حـالا که گـشته یـوسف قـرآن نیـزه

آمـد عـلـی اکـبـر آن شـبـه پـیـمـبـر

آئــیـنـۀ نــور خــدا و جـان حــیــدر

: امتیاز
نقد و بررسی

شعر ترجیع بند یا ترکیب بند به شعری گفته می شود که از مجموع چند غزل تشکیل شده و در پایان هر غزل باید یک بیت برگردان با قافیۀ متفاوت آورده شود که در این شعر این نکته رعایت نشده است لذا برای رفع نقص بیت زیر به عنوان بیت برگردان اضافه شد

آمـد عـلـی اکـبـر آن شـبـه پـیـمـبـر           آئــیـنـۀ نــور خــدا و جـان حــیــدر

مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام

شاعر : وحید محمدی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

سر خوشم باز در هوای علی            در هوای پُر از خـدای عـلی
قــلـم آورده‌ام کـه بــنـویــسـم            چند خـطی فـقـط برای عـلی


چـنـد خـطـی سـفـارشی نـذر            برق زیبای چـشم‌های عـلـی

ناگهان عـطر نـور نـازل شد            همه جا پُر شد از صدای علی
و لـبـی غـرق در تـبـسم شـد            شکر صد بار از خـدای علی
بوسه باران شد از لب ارباب            صورت مصطفی نمای علی
سیب سرخ حسین بـاریـد از            بوسه‌هایش به گونه‌های علی

سیـب سـرخ بـهـشـتـیان آمـد
روز زیـبـای هـر جـوان آمد

بـه عـلـی جـلـوۀ خــدا دادنـد            به جـمالش چه جلـوه‌ها دادند
به لـبانـش کمی عـسـل دادند            و به چشمش نمک، جدا دادند
و بـه تـیــزی ابـروانـش هـم            خـمی از تـیغ مرتضی دادند
و به اشک نماز نیـمه شبـش            خـوف دادند و هم رجا دادند
و به یمن حضور محـترمش            خــانـۀ نـور را صـفــا دادنـد
بـه خـرامـیـدنـش بـرای پـدر            رنگ لبخـنـد شـوق را دادند
به عـلی هر چه خوبها دارند            همه را یک به یک، به جا دادند

و به حـق نـور عـالـمـین آمد
پــســر ارشــد حــسـیـن آمـد

رســم و آداب دلـبــری دارد            شـیــوۀ رزم حــیــدری دارد
بـیـشتـر تا دل از پـدر بـبـرد            قــد و بــالای مـــادری دارد
نـور سـیـمـای فـاطـمی دارد            خلق و خـوی پیـمبـری دارد
بی‌سبب نیست اینکه حُسنش با            حـُسن یـوسف برابـری دارد
شیر مـرد عشیـرۀ خـورشیـد            چـند تا فـتـح لـشـکـری دارد
مثل حیدر فقط نه یک شیـوه            شـــیــوه‌هــای دلاوری دارد
مثل عباس مـرد میدان است            بین سرها عـلـی سـری دارد

اســد الـلـه یـا عـلــی اکــبــر
جـان اربـاب ما عـلـی اکـبـر

شب شب مستی و گدایی شد            بـاز هم هـر دلـی خـدایی شد
بـاز بــاران نــور مــی‌بــارد            چه شب خوب و با صفایی شد
دل دیـوانـه‌ام به شـوق عـلـی            به هــوای حـرم هـوایـی شـد
کربلا یک علی فقط کم داشت            با حضورش چه کربلایی شد
نسل خـورشید با دو تا اکـبر            غرق در نور و روشنایی شد
یک عـلی اکـبرش حسینی و            یک علی اکبرش رضایی شد
یک دلم مـرغ کـربـلایی بود            یک دلم مشهد الـرضایی شد

من گـدای هـمـیـشـه بی‌تـابـم
یـا امــام الــرئــوف دریــابـم

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام

شاعر : عماد بهرامی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

قُل میخورد به چشمۀ چشمان او سبو            می‌جوشد از شراب لبش ذکر حق و هو
اول قـتـیل نسل بـنی هـاشم است او            بـر دشمنـان جـاهـل آل عـلـی بـگـو


بی‌مـایه‌ها زمان فـراغـت سـر آمده
بیچـاره می‌شـویـد، عـلی اکـبر آمـده

آمـد صفا و روشنیِ عـرش کـبـریـا            خُلق و مرام و منطق او مثل مصطفی
آئیـنـه‌ایست رو به جـوانیِ مرتضی            او سفـره دار می‌شود از بعد مجتبی

شهـر مدیـنه عـبد مـرام عـلـی شود
بعد از کریم سفره به نام عـلی شود

این شعله‌ها به عشق علی پا گرفته است            عشقش قیامتی ست که بالا گرفته است
عطر خوشش زمین و زمان را گرفته است            امشب مدینه بوی مسیحا گرفته است

با اشک شوق غرق تماشا شده حسین
پـیچـید در مدیـنه که بابا شده حسین

معراج چشم های پدر خنده‌های اوست            شبهِ پیمبری که سما زیر پای اوست
آغوش پُر محبت زینب حرای اوست            پشت سر تمام جوانان دعای اوست

باید دعـا کند که بسازد ز ما بُـرِیْـر
از پیرها حبیب و میانـسال ها زهیر

جــانـم فــدای قــاعــدۀ دلــبــریِ او            ای رحـمـت خـدا بـه دل مـادریِ او
الـلـه اکـبـر از نــفـس حــیــدریِ او            آیـد به چـشـمْ قـدرت جـنگـاوریِ او

آمد که بـاز شیـر دلاور نشان دهـیم
خـیبر بیاورید که حـیدر نشان دهیم

این نور جلوه ایست ز پروردگار ما            مهرش نشسته در دل ایل و تبار ما
مهری که قرن هاست شده اعتبار ما            پُر شد به لطف آل علی کوله بار ما

ایران ما ز جـود حـسن شد حسینـیه
با این وجـود نام وطن شد حـسینـیه

مجنون حریف عـشوۀ لیلا نمی‌شود            جز او گره به دست کسی وا نمی‌شود
باید قـبـول داشت که پـیدا نـمی‌شود            آن مرده‌ای که با نفسش پا نمی‌شود

کار من و تو نیـست بیان صفات او
منطق فرار می‌کند از وصف ذات او

در موی او رهاست هزاران هزار گل            گردد به بوی گیسوی اکبر دچار گل
باید فـقط نمود به رویش نـثـار گـل            محو نگـاه ابروی آن گـل عـذار گل

تـا دیـد آفـتـاب رُخـش، بی‌معـطـلـی
شمس جـمـال اکـبر ما گفت، یاعلی

: امتیاز

مدح و مناجات با امام زمان عج الله تعالی فرجه

شاعر : مهدی علی قاسمی نوع شعر : توسل وزن شعر : مفاعلن مفاعلن مفاعلن مفاعلن قالب شعر : غزل

دلـم گـرفـته حاجت مرا روا نمی‌کنی؟            در این دل شکسته‌ام برو بیا نمی‌کنی؟

بهار آمده ولی خزان تر از خزان شدم            حقـیـقـت بهـارها نظر به ما نمی‌کنی؟


امیر بی قـرینه‌ام، نشسته غم به سینه‌ام            غـم فـراق را بگـو چرا دوا نمی‌کنی؟

همیشه خوبی مرا بزرگ جلوه می‌دهی            بدی این خراب را تو بر ملا نمی‌کنی

ز روی تو شدم خجل، نشسته کشتی‌ام به گل            مرا برای بـنـدگی چرا جـدا نمی‌کنی؟

اگر چه بنده‌ای بـدم ولی نمی‌کـنی ردم            اگر تو را رها کـنم مرا رهـا نمی‌کنی

مرا برون ز خانه‌ات نکرده‌ای عجیب نیست            عجیب این که بنده را عزیز خانه می‌کنی

به عبد رو سیاه خود همیشه لطف می‌کنی            اگر به تو جفا کنم به من جفا نمی‌کنی

منم گدای مادرت، سرم فـدای مادرت            بخاطر همین مرا ز خود جدا نمی‌کنی

پس از گناه کردنم همیشه گفته‌ام به خود            کمی ز روی حجّت خدا حیا نمی‌کنی؟

طبیب من حبیب من، مسافر غریب من            فـدای غربتت که گـریۀ شبانه می‌کنی

کنم به ناله زمزمه اغـثنی یابن فاطمه            به حق شاه علقمه، مرا دعا نمی‌کنی؟!

من آشنای زینبم، مـتی تـرانا... به لـبم            دلـم گـرفـته حاجت مرا روا نمی‌کنی؟

: امتیاز

مدح و مناجات با امام سجاد علیه السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : قصیده

ای خدا را اسم اعظم یا علیّ بن الحسین           وی تنت روح مجسّم یا علیّ بن الحسین

ای دمیـده از دمت روح خدایی از ازل           بـر تـن حـوّا و آدم یا عـلـیّ بن الحـسیـن


ای مناحات شبت در آسمان بخشیده روح           بر تن عیسی بن مریم یا علیّ بن الحسین

صفحه صفحه سیر کردم در کلامت یافتم           مصحفی ز آیات محکم یا علیّ بن الحسین

مصحف نـورانیت تنها زبـور اهل بیت           خود ز صد داود اعلم یا علیّ بن الحسین

می‌تـوانـد با دل مُـرده کـند کـار مسیـح           هر که از مدحت زند دم یا علیّ بن الحسین

آسمان هشت مـهـری و مـه سه آسـمان           دُرّ سـه، بی‌انـتـهـا یَـم یا عـلیّ بن الحسین

آدم و جنّ و ملک، حور و پری هر صبح و شام           مدحتت خوانـند با هم یا علیّ بن الحسین

نجل مکّه، پور طاها، زادۀ سعی و صفا           جان کعبه قلب زمزم یا علیّ بن الحسین

گر دو عالم را به یک سائل ببخشی از کرم           پیـش احسانت بود کم یا علیّ بن الحسین

من نمی‌گویم خدایی گویم ای وجه خـدا           بودی از خلقت مقـدّم یا علیّ بن الحسین

آفـرینش از همان آغـاز سیرِ خویش را           کرده با ذکرت منظّـم یا علیّ بن الحسین

جنّت رویت پُر از گل بوسۀ خـون خـدا           باغ حُسنت سبز و خرّم یا علیّ بن الحسین

بعد تسبیح الهی ذکر خلقت مدح توست           از زمین تا عرش اعظم یا علیّ بن الحسین

روح، خود را تا نسازد مُحرم میقات نور           نیست در کوی تو مَحرم یا علیّ بن الحسین

از ملک بگرفته تا جنّ و بشر تا وحش و طیر           سائل کوی تو، من هم یا علیّ بن الحسین

هشت فرزندت چو شخص حضرتت والامقام           خود چو آبائت مکرّم یا علیّ بن الحسین

در وفات و قبر و مرگ و برزخ و حشر و صراط           نیست با مهر توأم غم یا علیّ بن الحسین

دوست دارم تا زمین بوس غلامانت شوم           قد کنم چون آسمان خم یا علیّ بن الحسین

دوست دارم تا قیامت عمر گیرم از خدا           هر دم از مدحت زنم دم یا علیّ بن الحسین

دوست دارم ناقه‌ات در کوچه‌های شهر شام           پا گذارد روی چشمم یا علیّ بن الحسین

دوست دارم سیل سیل و بحر بحر و موج موج           بر تو ریزم اشگ ماتم یا علیّ بن الحسین

دوست دارم با سرشک دیده در بازار شام           خون ز ساق پات شویم یا علیّ بن الحسین

هیچکس نشنیده، گردد بر جراحات بدن           حـلقـۀ زنجـیـر مرهم یا علیّ بن الحسین

هیچکس نشنیده شادیّ و دف و چنگ و رباب           دور تـوحـیـد مجـسّـم یا علیّ بن الحسین

هیچکس نشنیده جای لاله بر مهمان کنند           خار و خاکستر فراهم یا علیّ بن الحسین

با که گویم شامیان آتش به فرقت ریختند           جای عرض خیر مقدم یا علیّ بن الحسین

با عـزای تو مدیـنه گشت یکـسر کربلا           تـازه شد داغ مـحـرّم یا علیّ بن الحسین

داغ هجـده یوسفت بر لالۀ دل بس نبود           سوخـتی از آتش سم یا عـلیّ بن الحسین

آنچه با تو در مسیر شام شد غیر از خدا           کس نمی‌داند مـسـلّـم یا عـلیّ بن الحسین

آن شررهایی که عمری در وجودت حبس بود           سر کشید از نخل میثم یا علیّ بن الحسین

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایتها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» حتی سایت نخل میثم بصورت زیر آمده که احتمالا غلط تایپی می باشد لذا جهت رفع نقص اصلاح شد

ای خدا را اسم اعظم یا علیّ بی الحسین           وی تنت روح مجسّم یا علیّ بی الحسین

در وفات و قبر و مرگ و برزخ و حشر و صراط           نـیـست با مهـر تـوأم یا علیّ بن الحسین

دوست دارم تا ناقه‌ات در کوچه‌های شهر شام           پا گذارد روی چشمم یا علیّ بن الحسین

مدح و ولادت امام سجاد علیه السلام

شاعر : مهدی رحیمی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

به دنیا آمـدى تا مـطلـبى دیگـر بیامـوزم           من از رفـتـار تو الله را اکـبر بـیـامـوزم

کلاس درس شد سجاده‌ات، من روز میلادت           نشستم تا جهان را پاى این منبر بیاموزم


بریزم دور این ناعلم ها را و منِ خود را           بدون واسـطه از ساقـى کـوثـر بیامـوزم

سر شب در تَعَلُّم سر به مهر کربلا بگذار           سحر بردار سر از سجده تا از سر بیاموزم

دعا در حق دشمن کردن و با دوست سر کردن           مرام شیعـه را در سطح بالاتـر بیاموزم

زبان تـائـبـین و خائـفـین را پـانزده گـانه           به هنگام دعا از چهارمین حیدر بیاموزم

طریق روضه خواندن را ز تو آموختم، اما           طریق نـوکرى را باید از قـنبر بیاموزم

دعا را از ابوحمزه، مکارم را از اخلاقت           تجافى جهان را از همین منظر بیاموزم

هر آن چیزى که می‌بینم دلیلش کربلا باشد           اگر چیزى می‌آموزم به چشم تر بیاموزم

فرات مست را از چشم، تل را از سر شانه           ته گـودال را از گـودى حـنجـر بیاموزم

و مصداق شنیدن کى بود مانند دیـدن را           بخوانم زندگیت را، مگـر بهـتر بیامـوزم

اگر دیدم گلوى غنچه‌اى رد می‌شود از تیغ           شبـیه تو گـریز بر على اصغـر بـیاموزم

: امتیاز

مدح و ولادت امام سجاد علیه السلام

شاعر : علیرضا خاکساری نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

امشب قشنگترین شب لیلایی خداست            جـشن تـولـد گـل زهـرایی خـداست

 باشد سرشت او ز تجلای نـور حق            زیـبا تـرین تجـسّم زیـبـایی خـداست


تقوا و زهد و معرفت او زبان زد است            او بهـترین نمـونۀ شیـدایی خـداست

وقتی تمام هستی سالار زینب است            معلوم می‌شود همه دارایی خداست

آئـیــنــۀ تـمــام نــمــای خــدا شــده

روح دعـای ما سـر سجـاده‌هـا شده

ای منتهای غایت ما بی‌کـران تویی            محبوب قلب فـاطـمۀ مهـربان تویی

روزیِّ ما ز دست کریمانۀ شماست            روزی ده تـمام زمین و زمان تویی

ای نـور چشم حضرت آقای کـربلا            بعد از حـسین دلبر دلداده گان تویی

این افتخار ماست که فامیل تان شدیم            پس شاهـزادۀ هـمه ایـرانـیان تـویی

دلــداه‌ایـم و مـنـتـظــر دلـبـری تـان

یک روز هم بـیا وطـن مـادری تان

رزق تـمـام عـالـمـیان در دعای تو            ما زنـده‌ایـم به برکـت یا ربـنـای تو

روح الامین گدای در خانۀ شماست            از آن زمان که گشته دلش آشنای تو

بر روی گونۀ تو مَلک بوسه میزند            دل می‌برد تبـسّمت از عـمه‌های تو

آقا چـقـدر شبـیه عـموجان تان شدی            جـان جهان فـدای تو و بچه‌های تو

بعـد از عـلـیِّ اکـبـر آقـا تو ارشـدی

ای دومین علی حسینی خوش آمدی

ای روضه خوان اول کرببلا بخوان            ای غصه دار حضرت خون خدا بخوان

از تشنگی و قحطی آب و عطش بگو            از شدّت گـرسنـگـی بچـه‌ها بخوان

از آن غروب روز ده سال شصت و یک            آتش کشیدن حرم و خـیمه‌ها بخوان

از داغ های داغ دل عـمه جـان مان            هجده سر سوار شده بر نیزه‌ها بخوان

این کشتۀ فتاده به هامون حسین توست            از پاره پاره پیکر و چند بوریا بخوان

از هرکجا بخوان ولی آقای روضه خوان

از کـوچـۀ یـهـودی شام بـلا نخوان

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

ای نـور چشم حضرت آقای کـربلا            بعد از حـسین دلبـر دیوانگان تویی

مدح و ولادت امام سجاد علیه السلام

شاعر : سید پوریا هاشمی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن قالب شعر : مسمط

صبحدم برج شرف را آفـتابی دیگر آمد           آفـتابـی کـآفـتاب صبح را روشنگـر آمد

بحر دین را بحر دین را گوهر آمد گوهر آمد           کشتی توحید را در موج طوفان لنگر آمد


چارمین فرمانروای ملک حیّ داور آمد

چرخ گردون شرف را محور آمد محور آمد

جلـوۀ حُـسن خـداوند مبـیـن بـادا مبارک           لالـۀ لـبخـنـد جـبـریل امیـن بـادا مبارک

آسـمان وحی بر اهـل زمین بادا مبارک           در نگاه اهل حقّ حقّ الیقین بادا مبارک

لـیـلـۀ میـلاد زین العـابـدیـن بادا مبارک

سالکان راه حـق را رهـبر آمد رهبر آمد

آمد آن ماهی که صد خورشید شد مات جمالش           قامت گردون خم از سنگینی کوه جلالش

آنچه می‌خوانی دعا دُرّیست از بحر کمالش           حال بخشد بر نماز و بر دعا از شور و حالش

انت زین العابدین از خالق هستی مدالش

ساجدین را ساجدین را سرور آمد سرور آمد

خلق عـالم گوش با یاد لبـش بهـر پـیامی           چرخ را سر بر قدومش تا کند کسب مقامی

ماه را رو بر بقیعش در پی عرض سلامی           اسمعی را بر درش فخر غلامی بر غلامی

خوش بحال آنکه دارد همچو آن مولا امامی

طالعش از مهر گردون برتر آمد برتر آمد

بوسه گاه یوسف زهرا لب و دست و دهانش           از ولادت تا شهادت ذکر حق ورد زبانش

زینب کبری گرفته در بغل مانند جانـش           دم به دم سیر الی الله از مکان تا لا مکانش

عرش رحمان قلب مؤمن دوش بابا آشیانش

همچو جان جان جهان را در برآمد در بر آمد

عابدان خوانند زین العابدین مولای دینش           عارفان خوانند در عالم امام العارفـینـش

عرشیان خوانند عرش کبریا روی زمینش           خوب رویان جهان محو جمال نازنیـنش

بذل حق در آستانش دست حق در آستینش

بیکسان را بیکسان را یاور آمد یاور آمد

دل ز عشق یـار شد بیت الحـرام الله اکبر           ریخـت از شادی بهم نظـم نظام الله اکبر

یک پسر این قدر، این جاه، این مقام، الله اکبر           این جلال، این مرتبت، این احترام، الله اکبر

پـنج شعـبـان جـلـوه گر ماه تمام الله اکبر

حُسن غیب کبریا را منظر آمد منظر آمد

کـیـستم من سائل کـوی علیّ ابن الحسینم           سائـل کو، عـاشق روی علیّ ابن الحسینم

عـاشـق دلبـستۀ مـوی عـلیّ ابن الحـسینم           بستـۀ مو تـشنـۀ جوی عـلیّ ابن الحـسینم

تشنۀ جو منقـبت گوی عـلیّ ابن الحـسینم

در ثنایش از بیانم گـوهر آمد گوهـر آمد

بی‌طنین خطبه‌اش نخل شهادت بر ندارد           بی‌قـیـامـش پـیکر آزاد مردی سـر ندارد

بی‌تـولاّیـش هُمای قـاف ایـمـان پَر ندارد           بی‌دعای او عبادت روح در پیکر ندارد

بی‌فروغش کس چراغی در وصف محشر ندارد

صاحب انـوار حُـسن داور آمد داور آمد

در اسارت سیر معراج اللّهی آغاز کرده           در میـان سلـسله بی‌سلـسله پـرواز کرده

با دو دست بسته بند از پای قرآن باز کرده           و ز کلام دلنشین همچون علی اعجاز کرده

گوشۀ ویرانه بر مُلک دو گیتی ناز کرده

با قیامش شام صبح محشر آمد محشر آمد

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایتها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده که احتمالا غلط تایپی می باشد لذا جهت رفع نقص اصلاح شد

عرشیان خوانند عرش کبریا روی زمینش           خوب برویان جهان محو جمال نازنیـنش

بی‌فروغش کس چراغی در وصف محشرل ندارد           صاحب انـوار حُـسن داور آمد داور آمد

مدح و مناجات با امام سجاد علیه السلام

شاعر : علیرضا خاکساری نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فعولن فعولن فعولن فعولن قالب شعر : ترجیع بند

به دفـتر قـلـم شعـر تر می‌گذارد            سپس قـافـیه را شکـر می‌گـذارد
تو روح تهجّد شدی پس خـداوند            طلـوع تو را در سحـر می‌گذارد


بیا امشبی را سر از سجده بردار            که سجـاده پـای تو سر می‌گذارد
علی هستی و قبل هرگونه خصلت            خدا در وجودت جگـر می‌گذارد
تو که جای خـود داری آقا نگـاه            ابـوحـمـزه‌ات هـم اثر می‌گـذارد
نیـفـتد ز پا در دو عـالـم کسی که            به بـزم تو پـا بـیـشتـر می‌گـذارد
نمیخـواستم سجـده‌ات کرده باشم            ولـی هـیبت تو مگـر می‌گـذارد؟

علی هستی، الحق که حیدر نمایی
سـلامٌ عـلی حـضرت کـربـلایی

تـویـی سـاقـی چـهـارم خـانـواده            مـنـم تـشـنــۀ جـام لـبـریـز بــاده
منـم تا هـمـیـشه خـمـار نگـاهـت            تـویی عـلت مـستـی فـوق العـاده
از آن ساعتی که زبان باز کردم            تو جـاری شدی بر لـبـم بی‌اراده
از آنجا که شاه دل ما حسین است            بخوانیمت ای حضرت شاهزاده
نه که قوم و خویش تو هستیم آقا            خدا رزق مان را به دست تو داده
نشستی به جانم ادب حکم می‌کرد            که بـنـویـسم از تو ولی ایـستـاده
غزل با تکلف سرودن هنر نیست            قلم میزنم بعد از این صاف و ساده
مـدد کن که از کـربـلای مـعـلی            بـیـایـم بـقــیــع تـو پــای پــیــاده

عـزیز حـسیـنی عـزیـز خـدایـی
سـلامٌ عـلی حـضرت کـربـلایی

تو دریا و سرچشمۀ هر چه رودی            زلالی طهوری به رنگ شهودی
سرشت تو از نور ذات الهی ست            زمین و زمانی نبـود و تو بودی
بخـوانـند زیـن العـبـادت مـلائک            که سجاد و همواره گرم سجودی
همگی به همراه « سید علی» مان            می‌آئـیم سـوی مـدیـنـه به زودی
بنا می‌کـنـیم از سر نـو حـریـمی            به کوری چشمان هر چه یهودی
به امیـد روزی که دیگـر نـمـاند            نـشانی ز قـوم کـثـیـف سـعـودی
به پایان برم شعر خود را در آخر            به الهامی از شعر مرحوم جودی

پیام آور عشق و مهر و رهایی!
سـلامٌ عـلی حـضرت کـربـلایی

: امتیاز

مدح و ولادت امام سجاد علیه السلام

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : ترجیع بند

خـدایِ عالیِ اعـلی ندارد از تو عـالی‌تر           ندارد در بساطِ خود از این عالی تعالی‌تر

عـلـیُّ حُـبُـهُ جُـنَّـه قـسیـم الـنـار والجَـنَّـه           به حـمـدِالله وَالـمِنَّـه ولی‌الله ست والی‌تر


اگر پا بر زمین کوبد علی افلاک می‌روبد           نباشد در کفِ دستش از این عالم سفالی‌تر

اگر فرش نجف گردیم حقّا محترم گردیم           که از قـالـیچۀ تبـریز می‌گـردیم قـالی‌تر
علی باید؛ فقط؛ حتماً؛ امیرالمومنین باشد
علی آمد که در تکرارِ زین‌العابدین باشد
اگر جایی دهـد زلفـش دلِ دیـوانۀ ما را           “به بوی سیب او بخشم سمرقند و بخارا را”

در آغوشِ حسین است و به رویِ دامن زینب           ببین بابا چه می‌بخشد گداها را گداها را

لبِ گهواره‌اش پروانه‌ای بی تاب اگر دیدید           بدان جبریل آورده است مبارک بادِ زهرا را

اگر بابابزرگ این است حتماً این نوه غوغاست           اذانش را علی گفت و به دستش داد دنیا را
علی باید چنان باشد علی باید چنین باشد
علی آمد که در تکرارِ زین‌العابدین باشد
خدا را شُکر ما دیدیم شاهِ شهریاران را           خدا را شُکر ما دیدیم ماهِ ماه شعـبان را

خدا این نکته را فرمود وقتی فاطمه خندید           فرشته این سخن را گفت و بُرد از آسمان جان را:

که زهرا طورِ دیگر طور دیگر دوست می‌دارد           میانِ این عروسانش عروسِ خاک ایران را

ببین که می‌بَرد امشب تبسمهای زیبایش           دلِ مادر بزرگش را دلِ اولادِ سلمان را
علی از ماست از داماد ما زین سرزمین باشد
علی آمد که در تکرارِ زین‌العابدین باشد
بنا این بود بنـشینی وگـرنه میـرِ میدانی           بـنا باشد که برخـیزی امیـرِ تـیغ دارانی

بـرایت لافـتـی الا عـلـی می‌آیـد از بـالا           اگر سربند یا زهرا ببـندی رویِ پیـشانی

هزار، الله‌اکبر را به بازویِ تو می‌خوانند           که با شمشیر می‌گردی علیِّ اکـبرِ ثـانی

عـلـیِ اکـبـرِ ثـانی نه تو بـالاتـر از آنـی           تو عباسی نه اینهم نه، که طوفان‌تر زِ طوفانی
علی در چارده تصویر آمد دلنشین باشد
علی آمد که در تکرارِ زین‌العابدین باشد
تو صبح و شام می‌گِریی زِ سوزِ استخوان آقا           به زخمِ کهنۀ زنجیر و بر زخمِ زبان آقا

قنوتت را که می‌دیدند خواهرها می‌گفتند           امان از دزدِ انگشتر امان از ساربان آقا

تو سی‌سال است می‌گریی چرا پیراهنش بردند؟           تو سی‌سال است می‌سوزی زِ لبخندِ سنان آقا
علی آمد که عاشورا همیشه آتشین باشد
علی آمد که در تکرار زین‌العابدین باشد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن مطلب انتسابی به امام سجاد و تحریفی بودن آن حذف شد

زِ چشمانت که پرسیدند آقا سخت یعنی چه؟           سه دفعه شام گفتی و سه دفعه خیزران آقا

مدح و ولادت امام سجاد علیه السلام

شاعر : حسین ایمانی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : مربع ترکیب

راز و نـیـازِ امــشـبـم تـأثــیـر دارد            وَالـلـه دیـدارِ عـلـی تـکـبــیــر دارد
بالایِ چشمْ ابرو که نَه، شمشیر دارد            هر نقطه از هر خطبه‌اش تفسیر دارد


زیـباتر از زیباتر از زیـباست آری
او هـم عـلـیِّ عـالیِ اعـلاسـت آری

کامَش که با گـلـبوسۀ ارباب وا شد            ذکرِ لبِ کـرب و بلا شکرِ خـدا شد
آمـد بـه دنـیـا عـزّتِ ایـرانِ مـا شـد            عَرشِ خـدا با دیدنِ گهـواره؛ تا شد

خَم شد که بُگْذارد دو دیده زیرِ پایش
لـرزیده عـالَـم با تکـانهـای عَـبایَـش

لبخـنـدِ او شـد باعـثِ لبخـنـدِ ارباب            نامَش شده حَک رویِ بازوبندِ ارباب
حـقِّ عـلی، بالاتـرین سوگَـندِ ارباب            با صبر و ایثارش شده پاینده ارباب

او در شجاعت مثلِ حیدر بی‌نظیر است
مثلِ حسین اِبنِ علی نعمَ الامیر است

شد سـایه‌ای رویِ سَرَم الحمدالله            شد بـرگِ بُـرد‍ِ محشرم… الحـمدالله
شـد ذکـر لبـهـای حـرم… الحمدالله            شد افـتـخـارِ کـشـورم….الحـمـدالله

او آمـده تا عـاشـقی مـعـنـا بـگـیـرد
ایـران و ایـرانی سـرش بالا بگیرد

دارم شبِ مـیـلادِ او حـال و هـوایی            گاهـی بَقـیـعَـم گاه گاهی کـربـلایـی
حرف از حرم شد بر لبم آمد نوایی            مادر صدایت می‌زند، مهدی کجایی؟

تیرِ خلاصِ قاضی الحاجات برگرد
ای  انـتـظـارِ مـادرِ سـادات برگـرد

: امتیاز

مدح و ولادت امام سجاد علیه السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : قصیده

پنجـم مـاه، مـه چاردهی جـلـوه گر است           که ز خورشید فروزنده، فروزنده تر است

شهربـانو که جهان محو جـلالـش گـشته           پسری زاده که بر خلق دو عالم پدر است


چه پسر ثانی حیدر چه پسر جـان حسین           چه پـسر آیـنۀ طلعـت خـیـرالـبـشر است

پسری رشک ملک یا ملـکی فـوق بـشر           هم از این پاک تر است و هم از آن خوبتر است

این پسر کیست علی بن حسین بن علیست           که حسین بن علی نیز از او مفتخر است

خـبـر از لـیــلـۀ مـیــلاد امــامــی دادنــد           که زاسرار همه خلق جهان با خبر است

این چراغی است که در دست حسین بن علی           همه دم نورفشان و همه جا جـلوه گر است

این پسر آن یم فیضی است که هر قطرۀ آن           ارزشش بیشتر از عقد هزاران گهر است

این سپهری است که هر اختر تابندۀ آن           مشعل دیـدۀ نـورانی شمس و قـمـر است

این خلیلی است که در صفحۀ بتخانۀ شام           بازویش بت شکن و خطبۀ نابش تبر است

این همان عبد خدا شوکت احمد سیماست           که عبادات وی از طاعت کونین، سر است

این اسیری است که آزادی، افتاده به پاش           این شهیدی است، که نخل شهدا را ثمر است

بـه حـسیـن بن عـلـی سـیّـد احـرار قـسـم           این علی بن حسین است و حسینی دگر است

این بود زمزم و مسعی و صفا و مـروه           این منا و عرفات است و مقام و حجر است

همه گل‌های نبی گشت خزان و پس از آن           هر چه دادند به شیعه همه از این شجر است

یـار او بـاش که عـالـم همه یار تو شوند           مهر او جوی که بر آتش دوزخ سپر است

اوست معصوم ششم حجّت چارم، سجّاد           که به خاک قدمش سجدۀ اهل نظر است

از چه در سلـسله بـیـنـیـش خـدا می‌دانـد           بسته در سلسله‌اش پای قضا و قدر است

چشم دوزد به نماز شب او شب، هر شب           گوش در پای دعای سحر او سحر است

به دعـای شب و اشک سحر او سوگـنـد           که نماز از نفسش معتبر و مفتخر است

نرگس دیده و سرو قـد و مـرآت جـمـال           هـمـه تـصویـر خـدای احـد دادگـر است

به خـدا طاعـت کـونـیـن و نـماز ثـقـلـین           بی ولایش همه در حشر هبا و هدر است

گر به صد مهر دهی ذرّه‌ای از مهر ورا           به خداوند قسم بیع و شرائت ضرر است

جـدّ او خـتـم رُسُـل مـام گـرامـی زهــرا           سه وصی را پسر و هفت ولی را پدر است

او که بـاران به تـمـنّـای غـلامـش بـارد           او که بر ابر به فرمان خدا راهبر است

او که با تـیغ زبـان معـجـز حـیـدر دارد           او که سـر تا قـدم آئـیـنۀ پـیـغـامـبر است

او که چون فاطمه در عزّّت و در قدر و شرف           او که در شور، شبیر و به شجاعت شبر است

عـاجــز از یـافـتـن رتـبـۀ والاش مـلـک           لال از گفتن اوصاف کـمالش بشر است

من کجـا منـقـبـت حـضرت سـجّـاد کجـا           ذرّه از وسعت خورشید کجا با خبر است؟

جنّت از روضۀ جود و کرمش دسته گلی           دوزخ از آتش خشم و غضبش یک شرر است

بـوسـه بـر سـلـسـلــۀ گـردن او بـایـد زد           که به هر حلقه دو صد آیت فتح و ظفر است

شام، ویـرانۀ شام و چه در آغوش حسین           این امامی است که روح القدسش خاک در است

نخل میثم که همه سبز به فیض دم اوست           به ولای عـلـی و آل عـلـی بـارور است

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایتها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» حتی سایت نخل میثم بصورت زیر آمده که احتمالا غلط تایپی می باشد لذا جهت رفع نقص اصلاح شد

چه پسر ثانی حیدر جه پسر جـان حسین           چه پـسر آیـنۀ طلعـت خـیـرالـبـشر است

این خوشان یم فیضی است که هر قطرۀ آن           ارزشش بیشتر از عقد هزاران گهر است

بـه حـسیـن بی عـلـی سـیّـد احـرار قـسم           این علی بن حسین است و حسینی دگر است

یـا او بـاش که عـالـم همه یـار تو شوند           مهر او جوی که بر آتش دوزخ سپر است

ار چه در سلـسله بـیـنـیـش خـدا می‌دانـد           بسته در سلسله‌اش پای قضا و قدر است

ذکر و تسبیح و مناجات و نماز و روزه           بی ولایش همگی هیزم پیش شر یا تبر است

شام، بویرانۀ شام و چه در آغوش حسین           این امامی است که روح القدسش خاک در است

مدح و ولادت امام سجاد علیه السلام

شاعر : پوریا باقری نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

خوب شد، ایران ما یک سهم از زهرا گرفت           خوب شد یک زن، میان خاندانت جا گرفت

لطف کرده فاطمه، ما را حساب آورده است           خوب شد این دفعه این عرض دعای ما گرفت


ما حساب کار خود را از ازل پس داده‌ایم           اینچنین بوده که چشم مادرت ما را گرفت

شهر بانـوی قـبـیـلـه، شد کـنـیز فـاطـمه           مثل مروارید بود و رزق از دریا گرفت

در هیاهوی دو رنگی عـرب های حجاز           پرچـم ایرانـیان را مـادرت بـالا گـرفـت

حامل نـور«امامت» بود، بانـوی حسین           تا به دنیا آمدی، تـبریک از مـولا گرفت

خـاک پـایت سـرمـۀ چـشم تمام قـدسـیان           آفـریـنـش با قـدوم پاک تو «معنا» گرفت

زینت سجـده تویی، زین العـبـاد عـالـمی           با نماز تو، «عبادت» جلوه‌ای زیبا گرفت

بشکند دست کسی که پیش چشمان ترت           زیور از گوش یتیمان، شام عاشورا گرفت

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت عباس علیه السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : مسدس ترکیب

گلزار زمین خوب‌تر از خُلد برین است            هر سو نگرم نور خداوند مبین است

دامان زمین سجده گه روح الامین است            در بیت ولایت پسری ماه جبین است


این شمع فروزان حرمخانۀ دین است            این نجل علی دسته گل اُمّ بنین است

در باغ ولا عطـر گـل یاس مبارک

آمد به جهان حضرت عباس مبارک

امروز بـنی هـاشـمـیان را قـمـر آمد            از بحر خـروشـان ولایت گهـر آمد

گـلـزار امـیـد عـلـوی را ثـمـر آمـد            یـا فــاطـمـۀ اُمّ بـنـیـن را پـسـر آمـد

گویی ملکی بود و به شکل بشر آمد            بر حـیـدر کـرّار، حـسیـنـی دگر آمد

لبخند حسن بر گل رخسار حسین است

خیزید که میلاد علمدار حسین است

عبّاس که شد فوق بشر قدر و جلالش            عباس که گردیده مَلک محو جمالش

هرگز نرسد دست به دامان کمالش            بر قامت رعنا و به حُسن و خط و خالش

دائم صـلـوات نـبـی و احـمد و آلـش            عطر نبوی می‌دمد از باغ خصالش

شد باز چو بر شیر خدا نرگش مستش

زد بوسه به پیشانی و چشم و لب و دستش

ای شیر خدا بوسه بزن بر سرو رویش            ای فاطمه با خنده بزن شانه به مویش

ای مِهر ببر سجده به خاک سر کویش            ای ماه زگردون بگشا دیده به سویش

ای خضر ببر آب بقا از لب جویش            ای بحر بگیر آبرو از خون گلویش

ای سیّد عشاق به بر گیر چو جانش

گه بوسه به چشمش بزن و گه به دهانش

این طفل نه سرباز فداکار حسین است            سقّا و سپهدار و علمدار حسین است

جان بر کف و پیوسته خریدار حسین است            چشمش همه دم باز به رخسار حسین است

لبخند به لبهاش زدیدار حسین است            پیداست که در قلزم خون یار حسین است

بنوشته به پیشانیَش از روز ولادت

عباس بُوَد عـاشـق ایـثار و شهـادت

عبّاس حـسیـنی بُوَد از روز ولادت            عـبـاس بود مـنـتـظـر روز شهـادت

عـبـاس کـند با تن بی‌دست عـبـادت            عباس دهد بر همه گان درس رشادت

عباس سراپا به حـسین دارد ارادت            عباس گرفته است در این کوی سعادت

عباس، غـمـی جز غـم دلـدار ندارد

عباس، حسینی است به کس کار ندارد

من روز ازل رشـتـۀ آمـال گـسـستم            من دل به ولای پسر فـاطـمـه بـستم

من عاشق و دل باخـتۀ عهـد الـستم            من درهـم و دیـنار عـدو را نپـرستم

من منتـظـر تیـر بـلا بودم و هـستـم            این سینه و پیشانی و چشم و سر و دستم

من در طلب شیر، نی‌ام تشنۀ دردم

من کودک گهـواره نی‌ام مرد نبردم

قـنـداقـه‌ام از دامن گهـواره بـرآرید            در زیر قـدم‌هـای امـامـم بـگـذاریـد

شیرم به چه کار آید شمشـیر بیارید            بر دامن گهـواره ز خـونم بـنگـارید

عباس، حسینی است حقیرش نشمارید            بر گوش دل این نکتۀ شیرین بسپارید

آن لحظه که عاشق به جهان چشم گشاید

از لعـل لبـش زمـزمـۀ عـشق برآید

ای بحر خجل، از لب عطشان تو عباس            ای عشق و وفا آمده حیران تو عباس

ای در ره دلدار به کف جان تو عباس            ای دین خدا عاشق ایـمان تو عباس

ای عالم و آدم همه قربان تو عباس            ای فوق شهیدان، شرف و شأن تو عباس

پیوسته دلم یاد تو و یاد حسین است

میلاد تو همچون شب میلاد حسین است

در برج ولایت قمری تو قمری تو            بر نخـل ولایت ثمری تو ثـمری تو

در بحر فضلیت گهری تو گهری تو            در سینۀ عاشق شرری تو شرری تو

بر خلق دو عالم پدری تو پدری تو            الحق که علی را پسری تو پسری تو

تو یـوسف دو فـاطمه و چار امامی

در بـیـن تـمـام شـهـدا مـاه تـمـامـی

از روز ازل دست تو تقدیم خدا شد            هر چند که در صحنۀ عاشور جدا شد

جسمت به زمین قبلۀ جان شهدا شد            برنی سرت آئینۀ مصباح هُـدی شد

افسوس که حقّ تو به شمشیر ادا شد            یکبار نگو، جان تو صد بار فدا شد

آن لحظه شدی کشته تو ای ماه مدینه

کافتاد نگاهت به لب خشک سکـینه

ای کشتۀ حق در دل ما زنده توئی تو            تا هست جهان بر پا پاینده توئی تو

بـر سیّـد عـشّـاق نـمـایـنـده توئی تو            در سینۀ ما، نور فـزایـنـده توئی تو

بر هر گـره بسته گـشایـنده توئی تو            در قلزم خون ماه فروزنده توئی تو

الهـام تو و لطف تو وجـود تو بـایـد

بی‌فیض تو میثم چه بگوید چه سراید

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایتها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» حتی سایت نخل میثم بصورت زیر آمده که احتمالا غلط تایپی می باشد لذا جهت رفع نقص اصلاح شد

این شمع فروزان حرمخانۀ دین است            این نخل علی دسته گل اُمّ بنین است

ای سیّد عشاق به بر گـیر چو جانشض            گه بوسه به چشمش بزن و گه به دهانش

لبخند به لبهاش زدیدار حسین است            پیداست که قلزم خون یار حسین است

در برج ولایت تو قمری تو قمری تو            بر نخـل ولایت ثمری تو ثـمری تو

ای کشتۀ حق در دل ما زنده توئی تو            تا هست جهان بر پا پاینده توئی تو

موضوع بوسیدن چشم و دست حضرت عباس توسط حضرت علی در هنگام تولد و داستان هایی که از سخنان حضرت در مورد علت بوسیدن دست ها نقل می شود در هیچ کتاب معتبری نیامده است و صحیح نیست

شد باز چو بر شیر خدا نرگش مستش            زد بوسه به پیشانی و چشم و لب و دستش

مدح و ولادت حضرت عباس علیه السلام

شاعر : محسن عرب خالقی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

وقـتـش رسیـده تا به بـیـانم تـوان دهید            این حرفهای مانده به دل را زبان دهید
وقـتـش رسیـده روی پَـر جـبـرئـیل‌هـا            شعری به قلب این قلم از آسمان دهید


تا مـیـوۀ رسیـدۀ مـضمـون به ما رسد            قدری درخت واژۀ تـان را تکـان دهید
ارزانـی ســتــاره بُــوَد مــاه آســمــان            ماه مدیـنه را به من امشب نشان دهید
من از شما به غـیر شما را نخـواستـم            هرچه ثواب هست به این و به آن دهید
امشب که ساقی آمده از مشک عشق او            یک کاسه آب دست من نیمه جان دهید
در بـرکۀ نگـاه عـلی خوش دمیـده است
ماهی که ماه هم مـثـلـش را نـدیـده است

حالا که مـاه آمـده پـیـدا ترین شده ست            یوسف ترین رسیده و زیباترین شده ست
منصوب گشته است به باب الحوائجی            پـیغـمبری ندیده مسیحـاترین شده ست
ابـروی او نـیـامـده مـحـراب عـاشـقی            گیسوی او نیامده یـلـدا تـرین شده ست
بیـن قـبـیـلـه‌ای که هـمه سـرو قـامتـند            قامت کشیده خوش قد و بالاترین شده ست
لیلا میان شهر مجانین نه… این پسر            در شهر لیلی آمده لیـلاترین شده ست
ساقـی زیـاد بوده در این خـاندان ولی            سردار کربلاست که سقا ترین شده ست
عـبـاس روح جـاری از نـیـل تـا فــرات
عـبــاس راهِ رفـتـنِ در کــشـتـی نـجـات

شعبان برای ماست گواراتر از رجب            شیرین تر است شهدِ لب یارم از رطب
امـشب شـب تـولـد روح دلاوری ست            امشب شب وفاست شب غیرت و ادب
باید به پیـش ابـروی او سـجـده آوریم            چون واجب است محضر او امر مستحب
امـشـب شـب چهـارم مـاه اسـت آمـده            ماه شب چـهـارده از قـلب نـیـمه شب
نامش پُر از کـنایه پُر از استـعـاره است
شب ماه و روز مهر و سحرها ستاره است

عـرض ارادتـم به ابـاالـفـضـل بـارهـا            بُـرده مـرا به جـرگـۀ بـی‌اخـتـیــارهـا
چون موج، سر به سینۀ هر صخره می‌زنم            آثـار عاشـقـی ست از این گونه کارها
مـحـدود ما یـکـی دو قـبـیـلـه نمی‌شود            عشقـش دوانده ریشه به ایل و تـبارها
مانـنـد او نـیـامـده دیـگـر به روزگـار            مـانـنـد مـن گـدای نـگـاهـش هـزارهـا
دلــداده‌انــد در ره او صــاحــبــان دل            ســـر داده‌انــد در قــدم او ســـوارهــا
از او نــدیــده‌ام بـه خـــدا دادرس تــری
آقـا تـری، کـریـم تـری، هـم نـفـس تـری

با این که با اصالت و ارباب زاده بود            یک عمر چون رعیّت این خانواده بود
بـذر ارادتـی که به دل کاشت مادرش            حـالا چو سـرو، قـامت او ایـستاده بود
در پیش فاطمی نسبان سر به زیر بود            انـگــار ایـن ارادت او بــی‌اراده بــود
در آخـریـن سـجــود نـمـازِ مـحـبـتـش            در پیش پای فاطمه از زین فـتاده بود
معـلوم شد ز جـملۀ «ادرک اخـا»ی او            سر پیـش پای حضرت زهرا نهاده بود
زهـرا کـنـارش آهِ نـفـس گـیـر مـی‌کـشـد
قلبـش ز داغ این پـسرش تـیـر می‌کـشـد

مـا جـز خـدا به غـیر تـوکـل نمی‌کنیم            ما جـز به اهـل بیت تـوسـل نمی‌کـنـیم
بـایـد در این زمـانـه ولایت مـدار بود            ور نه به هیچ جای جهان گُل نمی‌کنیم
ما ذاکـریم؟ نه، همه سـربـاز رهـبـریم            وقـتـی که امـر کـرد تـأمـل نمی‌کـنـیـم
گوید اگـر روید در آتـش به سـر رویم            سر هم اگر که خواست تعلـل نمی‌کنیم
هـر کس کـه در مـقـابـل آقـا بـایـسـتـد            در هر لباس و پُـست، تحمـل نمی‌کنیم
عـبـاس مـانـد چون که مـطـیـع امام بود
در او «چرا» به حرف امامش حرام بود!

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به جهت انطباق بیشتر با اصل روایت صحیح و حفظ بیشتر شأن حضرت زهرا تغییر داده شد

آن‌هـا کـه دیـده‌انـد نـوشـتـنـد عـاقـبـت            سر روی پای حضرت زهرا نهاده بود

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما به دلیل مستند نبودن و یا تحریفی بودن مطالب و مغایرت با روایات معتبر؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور اجتناب از گناه تدلیس یا تحریف سخان ائمّه؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنیدموضوع تیر به چشم حضرت عباس خوردن در هیچ مقتل معتبری نیامده و از تحریفات عاشوراست

زهرا کـنارش آهِ نـفـس گـیر می‌کـشـد            با دست خود ز دیدۀ او تـیر می‌کـشـد

مدح و ولادت حضرت عباس علیه السلام

شاعر : امیرفرخنده نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

شام ما را سحر رسید امشب            آسمان را قـمـر رسید امشب
می به ما بیشتر رسید امشب            که علی را ثمر رسید امشب


عـشـق ایـنـجـا قـدم قـدم آمـد
حـضرتِ صاحـبِ عـلـم آمـد

بنـویـسـیـد او ابـا لأدب است            او به خلق تمام ما سبب است
از دم او مسیح در عجب است            شیر غُرّان حیدری نسب است

در کرمخانه کار او بذل است
مرحبا هر که با ابالفضل است

ذکـر هـر روز ما ابـوفـاضل            دردهــا را دوا ابــوفــاضــل
شاه مـشگـل گـشـا ابوفـاضل            کاشف الکـرب یا ابـوفـاضل

عالمی غرق در جمال تو باد
شیر اُمُّ الـبـنـیـن حـلال تو باد

مـرد مـیـدان مـا جـگـر دارد            رزم حـیـدر در او اثـر دارد
مالک از خـشم او خبر دارد            وای اگـر کـه نـقـاب بـردارد

کیست او؟ اینقدر مثال علیست
که در او عزت و جلال علیست

آمـده اقــتــدا بــه یــار کــنــد            لشگر کـفـر تـار و مـار کـنـد
یک به یک صید را شکار کند            لشگـر از خـشم او فـرار کند

بـیـن میـدان رزم شد غـوغـا
بـی‌پـسر مانده بود ابوشـعـثـا

ای دلـیــر نـبــردهـا عـبـاس            غـیـرت شـاه کـربـلا عـباس
سـاقـی عـلـقـمـه اَلا عـبــاس            دسـت مـا بـگـیـر یـا عـبـاس

گرچه دستی نمانده بر تن تو
دستـهـای هـمـه به دامـن تـو

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت عباس علیه السلام

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فعولن فعولن فعولن فعولن قالب شعر : مربع ترکیب

خدا با تو وا کرده درهای خود را            به گِردت دوانده قمرهای خود را
علی دیده جمع پسرهای خود را            خدا رو نموده هنرهای خود را


چه نور عظیمی چه شاه و وزیری
امـیـری حـسیـنٌ و نعـم الامـیـری

زمانی که میدان نفس گیر می‌شد            زمانی که لشگر سرازیر می‌شد
زمانی که دشمن کمی شیر می‌شد            فقط ضربه‌های تو تکثیر می‌شد

تو سلطان میدان درآن زَمهریری
امـیـری حـسیـنٌ و نعـم الامـیـری

به میدان رسیدی و عالم به پا شد            که با تو خـدایِ مجـسّم به پا شد
به پیش تو محشر دمادم به پا شد            که با ذوالفـقارت جهنّم به پا شد

تو مانـند مولایـی و در غـدیـری
امـیـری حـسیـنٌ و نعـم الامـیـری

اگر بـار دیـگـر قـدم را بکـوبی            بـهـم دستـگـاه سـتـم را بکـوبـی
سر کافـران کـاخ غم را بکوبی            اگـر زیـنـبـیـه عَـلَـم را بـکـوبی

الا نـور عـیـنی و بـدرالـمُـنـیـری
امـیـری حـسیـنٌ و نعـم الامـیـری

امام سجاد علیه السلام

خـدا آرزویِ عـلـی را بـر آورد            حسن بوسه زد از لبت شِکَّر آورد
حسین امشب از خنده‌ات پَر در آورد            عـلی را برای عـلی‌اکـبـر آورد

تو حُسنِ قـدیـمی و خیـر کـثـیری
امـیـری حـسیـنٌ و نعـم الامـیـری

اگـر ما به یـادت اگر یـادِ مـایی            تـو آرامـش حــیــدرآبــاد مـایـی
تو و شـهـربـانـو تو سجاد مایی            تو همشهـریِ ما، تو دامـادِ مایی

تو ایـرانـی و قـبـلـۀ این مسیـری
امـیـری حـسیـنٌ و نعـم الامـیـری

کـشـیـدم بـرای تـو کــربـبـلایـی            شبیه نجف صحنِ ایوان طلایی
ضریـحِ بـلنـدی و دار الـشـفـایی            رواقـی و طاقـی و جمع گـدایی

کـشـیـدم خودم را فـقـیـر فـقـیری
امـیـری حـسیـنٌ و نعـم الامـیـری

اگر عـمه‌ات تکیه گاهت نمی‌شد            اگر بیـنِ آتـش پـنـاهـت نـمی‌شد
اگر مانع خـون نگـاهت نمی‌شد            اگـر مــرحــم آه آهـت نـمـی‌شـد

تو جان داده بودی زمانِ اسیـری
امـیـری حـسیـنٌ و نعـم الامـیـری

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت عباس علیه السلام

شاعر : محمدحسین رحیمیان نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

حـیـدری در خـانـۀ حـیـدر به دنـیـا آمده           یا که امشب حمـزه‌ای دیگر به دنیا آمده
لـرزه افـتـاده به جان دشمـنـان اهـل بیت           حـامـی اولاد پـیـغـمـبـر بـه دنـیــا آمــده


ای فـدائـیـان دربـار حـسین و مـجـتـبـی           چشمتان روشن که سر لشکر به دنیا آمده
رفت دوران سراب و عالمی سیراب شد           تـشـنـگـان سـقـای آب آور به دنـیـا آمده
درد بی‌درمان ندارد جا به عالم بعد ازین           ســر پـنـاه سـائـل ایـن در به دنـیـا آمـده

ای پریشان، ای گرسنه، ای گرفتار، ای فقیر
آمده باب الحوائج، هر چه می‌خواهی بگیر

الـــســـلام ای زادۀ آزادۀ اُمُّ الــبــنـــیــن           ای مـسیـح سـفـره‌های سـادۀ اُمُّ الـبـنـیـن
چشم وا کردی به دنیا عاقبت شد مستجاب           آن دعــاهـای ســرِ سـجــادۀ اُمُّ الــبـنـیـن
روز میلادت علی آن قدر از تو گفت که           شـد زمـیـن و آســمـان دلـداۀ اُمُّ الـبـنـیـن
عالمی را مست کردی ساقی مشکل گشا           بس که گشتی مست مست از بادۀ اُمُّ البنین
مستجاب الدّعوه بودن روزی ما نیز شد           تـا بـه تـو گـفــتـیـم، آقـا زادۀ اُمُّ الـبـنـیـن

دشمنت هم دست خالی برنگشته از درت
هرچه خوبی می‌رسد لطف تو هست و مادرت

تو که هستی؟ که علی زد بوسه بر دستان تو           تا ابـد هـم اولـیـا هـم انـبـیـا حـیـران تـو
ما چه باید وقـت ابـراز ارادت رو کـنیم           گفته وقتی که امامت، جان من قربان تو
تو چه کردی مرزها را عالم عشقت شکست           تو چه کردی ارمنی شد بی‌سر و سامان تو
می‌زند تا روز محشر هر فرشته بوسه بر           دست هر کس که گره خورده است بر دامان تو
بین عالم هر کسی را بهر کاری ساختند           تو بـلا گـردان زیـنب من بـلا گـردان تو

ای ابالغـوث، ای ابـالقـربه، امیر عـلقـمـه
من تو را دارم فقط، پس بی‌نیازم از همه

ای ستون کربلا، ای قرص مهتاب حسین           حضرت صاحب علم، ای یار نایاب حسین
آن قـدَر نزد امامت تو ادب کردی، شدی           از همه محبوب تر در بین اصحاب حسین
ای کسی که کاشف الکرب امامت می‌شوی           نام زیبای تو گشته نقش محـراب حسین
با نگاهی هر که را خواهی حسینی می‌کنی           بعد زینب نیست کس مثل تو بی‌تاب حسین
ای خداوند کرم با تو رفاقت کرده است           هر که نوشیده در عالم از می ناب حسین

اعتقادم این بُوَد فردا که روز محشر است
غم ندارد در دلش هر کس ابالفضلی تر است

ای که لب تشنه ترین سقای این دنیا شدی           با همه نیروت حـامیِّ بنی الزهـرا شدی
تا قـیامت داده‌ای درس ادب بر شیعـیان           تو سپه سـالار لشکر بودی و سـقا شدی
ای حـلالت شیـر مـادر! پهـلـوان با وفـا           آخـرین ساعـات هـم گـریه کن آقا شدی
بشکند دستی که پاره پاره کرده مشک را           از همه شرمنده تر در روز عاشورا شدی
فکر فرداهای زینب عاقبت جانت گرفت           تو هـمانی که کـفـیل زینب کـبری شدی

تا خـبـر پـیچـیـد افـتاده عـموی خـیـمه‌ها
حرمله با لشکرش آمد به سوی خـیمه‌ها

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر در تمام سایتها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده که احتمالا غلط تایپی می باشد لذا جهت رفع نقص اصلاح شد

چشم وا کردی به دنیا عاقبت شد مستجاب           آن دعـاهـای سـر سجـاده‌های اُمُّ الـبـنـین